امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

دخترمن............

مامان من اعتقاد داره من میتونستم دختر باشم اخه مادر من این چه حرفیه این چه کاری با من میکنی   بعد میگه چرا عصبانی میشم چرا دستامو میخورم حالاکه اینطوریه من هردو دستمو میخورم   (این  بده که به خاطر نینی وبلاگ حجم عکس ها رو بایدخیلی کم کنی اینجوری کیفیت عکسا واقعا بد میشه )اقامن اعتراض د ارم ...
19 اسفند 1392

پسرک فوضول مادر

امیرحسین خان جدیدا خیلی فوضول شدن به همه چی کار دارن ازهمه چی باید سر دربیارن نورو صدا وحرکت ادما و...هیچی نبایداز دستش دربره نمونه اش....       ...
19 اسفند 1392

به یادبارداری............

شروع : تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه اظهار وجود : هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد . زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟ !!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بد...
17 اسفند 1392

امیرحسین درورژن های جدید

امیرحسین خان وقتی خیلی خوابش میاد ولی نمیخوابه.............     گل پسر درحال تماشای تلویزیون اگه گفتین چه برنامه ای داره نگاه میکنه؟؟؟؟(کافه سوال)!!!!!!!!!!   واکنون باعینک مامان جون ........         ...
10 اسفند 1392

واین هفته

بیا اینم از بلاهای این هفته پدرمن گرسنه ای به جون خودم من خوردنی نیستم باورکن اینقد بد مزه ام که حد نداره           ...
2 اسفند 1392

صبح جمعه من و بابایی

باسلام اقا ما از دست این بابامون شاکی ایم اصلا یه بلاهایی سر ما درمیاره بیا ببین همین هفته پیش جمعه قراربود برامون مهمون بیاد این مهمونا دیر کرده بودن مامان بابای ما حوصلشون سر رفته بود بابایی یه مدت همینجوری نشسته بعد یه نیگا به من کرد چشاش یه برق خاصی داشت اومد در گوشم پیشنهاد یه ماشین سواری بهم داد البته نه از او ماشین سواری ها از این ماشین سواریا اونم تو اتاق خودم....   بعدنوبت مامانی بود نمیدونم چه مشکلی با موهای من داره همش اینجوریم میکنه     منم بدم نمیاد میبینیدکه... اما خوب بد اموزی داره این شکلی مودبانه تره حالا اقا تر شدم     جونم براتون بگه هی چرخوند...
2 اسفند 1392
1